کتاب قصه های پندآموز کهن – دفتر دوم
قصه و داستان نیازی به تعریف ندارد، چون همه ما کمابیش قصه شنیده ایم و چه بسا از آن پندها گرفته باشیم، گاه از شنیدن یک قصه گریان شده و گاه ساعت ها به فکر فرو رفته ایم.
قصه هر چه باشد و قصه گو هرکه باشد، هدفی جز بیان مرادش ندارد.
مجموعه حاضر نیز با همین هدف فراهم گشته، چنانچه هر قصه دارای پندی آموزنده و نکته ای سازنده می باشد.
کتاب قصه های پندآموز کهن – دفتر دوم
گوشه ای از کتاب
روزی حضرت موسی که یکی از پیامبران بزرگ بود داشت از صحرایی رد میشد.
یک گله گوسفند دید که چوپانی مواظب آنها بود. حضرت موسی دید که چوپان روی علف های صحرا زیراندازی پهن کرده و روی آن نشسته و دارد با خدا مناجات می کند.
ایشان کمی نزدیک رفت تا صدایش را بشنود.
او شنید که چوپان به خدا می گفت: ای خدا تو کجا هستی تا من چاکر و نوکرت شوم. کفش تو را بدوزم و موهایت را شانه کنم.
و ادامه داستان ….
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.