رمان «دختری در قطار» نوشتهی «پائولا هاوکینز» را «فاطمه عابدی» به فارسی برگردانده است.
در این داستان، ماجرای همیشگی عشق و شکست، این بار با همراهی افکاری سرگردان به داستانی معمایی منجر شده است
.
زندگی سه زن در این داستان در هم تنیده شده و پائولا هاوکینز برای بیان این داستان، کار مهمی کرده؛ او دقیق و موشکافانه به اطرافش و آدمها -آدمهای معمولی- چشم دوخته است. داستان او روایتی مدرن و چند صدایی از ماجرای سه زن است که هر کس از زاویه ی دید خودش آن را برای مخاطب تعریف می کند
.
در بخشی از داستان میخوانیم: «کپه ای لباس آن سوی ریل قطار دیده می شود. یک لباس آبی کمرنگ، یک پیراهن. همهی لباسها کهنه و به دردنخور است. تودهای آشغال هم کنارش ریخته شده. بی شک مهندسینی که زمان زیادی اینجا روی قطار کار می کردند، جا گذاشته اند. شاید هم مال کس دیگری است. تام می گفت: “مادرم همیشه میگفته که من خیلی خیالبافم.
“ به هر حال خیلی عوض نشدم.
قراضههای دورانداخته از نگاهم پنهان نمی ماند، تیشرتی کثیف روی لنگه کفشی افتاده است. به این فکر می کنم لنگه ی دیگر کجاست و این کفشها اندازهی پای چه کسی بوده است. قطار با صدای گوش خراشی تکان خورد و حرکت کرد. آن کپه لباس از دیدم خارج شد. به سمت لندن می رویم.
حرکتی آرام و ممتد. کنار دستیام، نگاه ملتمسانهای دارد.